اگر بترسیم قافیه را باخته ایم – گفتگو با خانم دکتر رخساره یزداندوست
کارمان در مجموعه ویدیوهایی با نام «گرگومیش» بخشی از تجربهها و دریافتهای زندگی در شرایط شیوع کووید-۱۹ را از جنبههای فردی، اجتماعی و اقتصادی، از دید تعدادی از حرفهمندانی که همراه کارمان هستند، گرد آورده است. (این ویدیوها در اینستاگرام کارمان در دسترس هستند.) در روند تهیهی این ویدیوها گفتوگوهایی ترتیب داده شد که نسخهی کاملشان بهتدریج در بلاگ کارمان منتشر میشود؛ ازجمله گفتوگوی حاضر.
در دومین ویدیوی «گرگومیش» با روایت سرکار خانم دکتر رخساره یزداندوست از روزهای بهاصطلاح کرونایی و نگاهی به روزهای پیشرو همراه شدید، اکنون مشروح گفتوگو با ایشان را میتوانید مطالعه کنید.
دکتر رخساره یزداندوست، فوق دکترای روانشناسی بالینی و عضو هیأت علمی گروه جراحی ترمیمی و پلاستیک دانشکدهی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران است. ایشان از اعضای خانهی کار و دیدار کارمان هستند.
خانم دکتر، با این وضعیت چگونه باید روبهرو شویم و برای خودمان توضیحش بدهیم؟ شما چه کردهاید؟
کووید-۱۹ پدیدهی بسیار عجیبیست و حالا همهی ما میدانیم که در دنیا پاندمیک شده است. این پاندمی به این شکل در قرن اخیر بسیار عجیب و غریب است، عجیب است که در این قرن چنین بیماریای بتواند دنیاگیر شود.
کرونا به صورت multidimensional، چند بُعدی بر تمام دولتها و ملتها در سراسر دنیا اثر گذاشته است و میدانیم که محتمل است که به این زودیها رفتنی نباشد. این ویروس به مدت طولانی در گوشههایی از جهان خواهد ماند. مثلاً گفته میشود این ویروس با گرمتر شدن دمای هوا از بین خواهد رفت، اما آیا ما به وضعیت معکوس آبوهوا آگاه نیستیم؟ تابستانِ گوشهای زمستانِ گوشهی دیگر دنیاست. آیا این ویروس همهگیر نشده است؟ پس با محاسباتی به این شکل دید درستی نخواهیم داشت.
ما با یک پدیده مواجهیم. بنابراین در این ایام من بیش از هر کار دیگری فکر میکنم. چرا؟ چون بدون «فکر» نمیشود با پدیدههای جدید روبهرو شد.
و این افکار شما را به چه سمتی رهنمون شدهاند؟
اولین تصورم این است که چون این ویروس همهی دنیا را گرفته و همهی دنیا را دچار مشکل کرده است، هر زمان که تمام شود، دنیای ما دیگر به شکل آن دنیای سابق نمیشود. ما با دنیای تازهای روبهرو میشویم. اما به چه معنی؟ این همهگیری ابعاد گستردهای دارد و تبعات گستردهای را به جا خواهد گذاشت. غیر از بحث سلامتی، در بعد اقتصادی فقر در دنیا بیش از پیش بیداد خواهد کرد. بنابراین در ادامه فقری عالمگیر به وجود خواهد آمد. از بعد روانشناختی، میبینم که در حال حاضر روابط اجتماعی کاهش یافته است و یا به واسطهی قرنطینه درگیریها و برخوردها در منازل بیشتر شده است. مردم دچار اضطراب و افسردگی شدهاند. در ایران بسیاری از فرزندان افراد خارج از کشور هستند رفتوآمدها آنها مختل شده است، جریان مالی بین آنها و خانوادههایشان مختل شده است… و همهی اینها به لحاظ روانی میتوانند ساختار روانی انسانها را دچار تزلزل کند.
پیامد اینها چیست؟ احتمالاً نرخ طلاق بیشتر میشود، مردم به دلیل فشارهای اقتصادی و روانی تا حدودی از کنترل خارج میشوند و رفتارهای نابهنجار مرتکب میشوند، خیلیها کارشان را از دست میدهند پس رقابت در بازار کار بیشتر و شدیدتر میشود. احتمالاً نرخ معتادان جوامع بیشتر میشود… پس چند بعدی بودن تبعات این مسئله است که سبب میشود جهان ما جهان دیگری شود.
پس ظاهراً راهی غیر از تسلیم پیش پای ما نیست؟
نه، من به طور کلی فکر میکنم اگر بترسیم قافیه را باختهایم. چون این شرایط هست، این واقعیت موجودِ پیش روی ماست. باید برایش راهکار و برنامهی جدید تدوین کنیم تا بتوانیم با این شرایط موجود کنار بیاییم. به نظر میرسد راه دیگری نیست. البته راهکارهای کنار آمدن افراد با همدیگر فرق دارد، اما «کنار آمدن» یک استراتژی کلی میتواند باشد.
آیا ممکن است مثالهایی بزنید که میتواند به ترسیم این استراتژی کمک کند؟
بله، دیگر نباید برنامهریزیهای درازمدت و آرزوهای درازمدت داشته باشیم. غیرممکن است. زندگی با آرزوهای دراز از این پس فوقالعاده سخت خواهد شد، چون عملی کردنشان فوقالعاده سختتر از قبل است. بنابراین برنامهها را باید کوتاهمدت تنظیم کنیم تا عملی باشد.
اما همهی ما با امیدواری به تحقق آرزوهایمان زندهایم، کنار گذاشتن امید و آرزو سخت است…
بله، بنابراین باید آرزوهایمان در کوتاهترین زمان ممکن دستیافتنی باشند. این حقیقت است که آدمیزاد به امید زنده است. پس چنانچه ما امید را بر برآورده شدن آرزوهای کوچک بگذاریم، با تحقق آنها حالمان خوب میشود، امیدمان سرانجام مییابد، و میتوانیم روی پا بایستیم و زندگی کنیم. مدیریت دستیابی به آرزوهای کوتاهمدت موجب شادی و شعف و شور و اشتیاق ما برای ادامهی زندگی میشود. الان وقتش نیست که به دنبال پروژههای بلندمدت باشیم.
به عنوان متخصصی که با افراد بسیاری در ارتباط است، فکر میکنید اصلیترین چالشی که در این مدت در معرض آن بودهایم، چه میتوان باشد؟
ببینید برنامهی روزانهی افراد که به هم میریزد، تا بخواهند به شرایط جدید عادت کنند، از نظر روانشناسی بین ۳ تا ۶ ماه طول میکشد. در حال حاضر ما از روال قدیمی خودمان خارج شدهایم و داریم روال دیگری را شروع میکنیم. هنوز خودمان را سازگار نکردهایم و داریم کلنجار میرویم تا سازگار شویم.
زندگی روزانهی فردی افراد به هم ریخته است و طبیعی است که در مسیر مشکلات روحی روانی و در ادامه مشکلات جسمی باشند. امروزه خیلی خوب میدانیم که مشکلات روحی و روانی سبب مشکلات جسمی نیز میشوند. اما چه باید کرد؟ باید تکرار کنم که ما باید این پدیدهی بسیار ناجور را پذیرا باشیم و برایش برنامهی متناسب داشته باشیم. اولاً باید روابط اجتماعی را حفظ کنیم. هر کس باید برای صبح تا شبش برنامه درست کند؛ برنامههایی در دسترس، بدون نیاز به خروج از منزل و رفتوآمد. و دوم تدوین برنامهریزی کوتاهمدت است. آنچه سبب میشود بتوانیم از عهدهی انجام این کارها برآییم، در آغاز پذیرش است. مردم وقتی نمیپذیرند، میخواهند به روال عادی زندگی کنند، اما نمیتوانند و درنتیجه نمیتوانند کنار بیایند و دچار مشکل میشوند.
به نظر میرسد مسئلهی آدمها فعلاً زنده ماندن است و بس. اصلاً به بعدش و کنار آمدن یا نیامدن فکر نمیکنند.
بخشی از مسئلهی کنار آمدن، نترسیدن است. اگر بپذیریم و نترسیم از اینکه میگیریم و میمیریم، میتوانیم بهدرستی کنار بیاییم. اگر بترسیم، نمیتوانیم. در حال حاضر تمام تمهیدات لازم از سوی سازمانهای مسئول در کشور و در جهان اعلام میشود. این دستورات مهم است و باید رعایت کنیم. اگر داریم دقیق رعایت میکنیم، میتوانیم تا حد زیادی مطمئن باشیم که مسئلهای نیست. اما باز هم ممکن است آدم مبتلا شود، آن وقت چه؟ پاسخ این است که به جای اینکه دچار اضطراب شویم باید دنبال راه چاره باشیم. به طور کلی ما با احتمالات زندگی میکنیم، ممکن است من حین راه رفتن پایم به ریشهی قالی گیر کند، بیفتم و اتفاق بدی برایم رقم بخورد… احتمال هر چیزی در زندگی وجود دارد، اما اگر قرار باشد ما با وجود احتمالات برآشفته شویم، نمیتوانیم زندگی کنیم. ما باید تهمیدات را برای احتمالات در نظر داشته باشیم.
و در پایان…
این موقعیت برای همه همین است. پافشاری نکنیم و با «باید» زندگی نکنیم. هر چیزی ما را وادار به تأکید کند، اگر بهش نرسیم، سیستم روانی ما را به هم میریزد. من از صبح که بیدار میشوم با خودم میگویم کرونا با ما هست. عین ساعتی که به مچ میبندیم و انگشتری که به دست میکنیم. همراه ماست. تا کی؟ نمیدانیم. و ظاهراً این قطعیترین چیزی است که فعلاً میدانیم.
گفتوگو از: زهرا فرهنگنیا
نظرات کاربران