تعادل یعنی هماهنگی
در جهانی زندگی میکنیم که در آن کار مثل یک اخلاق شایسته تحسین میشود. تا جایی که برای بسیاری از افراد داشتن کار، یک نشان افتخار بسیار پرارزش است.
البته که کار بسیار اهمیت دارد، برای اینکه موتور محرکهی اقتصاد و جامعه است. از طریق کار است که ما میتوانیم ارزشها و مهارتهای خودمان را با دیگران به اشتراک بگذاریم و یا دست به اقداماتی بزنیم که نتایجش نفع عمومی در بر داشته باشد. با کار است که ما میتوانیم از خانوادهای که تشکیل دادهایم حمایت کنیم و زمینهی رشد اعضایش را فراهم کنیم. کار رؤیاهای ما را به واقعیت تبدیل میکند و شاید این طور بشود گفت که بدون کار آدم شبیه علف هرزی است که بیجهت فقط آب و خاک را مصرف میکند و عایدی نصیب جهان اطرافش نمیکند.
اما کار هم مثل هر چیز خوبی، بیش از حدش دیگر خوب نیست. چرا خوب نیست چون دیگر ثمری را که باید، ندارد.
دکتر استوارت فریدمن، استاد دانشکدهی بازرگانی دانشگاه پنسیلوانیا که سالهاست در حوزهی رهبری کسبوکارها و عوامل مؤثر در این زمینه تحقیق میکند، معتقد است حتی بسیاری از افرادی که کارشان را دوست دارند و از انجام مداوم آن نهتنها احساس خستگی نمیکنند، بلکه انرژی هم میگیرند، اگر به تناسب ساعات کاری و تناسب کار (به عنوان بُعدی از زندگی) با دیگر ابعاد زندگی توجه نکنند، نتایج زیانباری دریافت میکنند، چنانکه حتی شاید بشود گفت بهای سنگینی میپردازند.
فریدمن که چندین دهه کار دانشگاهی خود را بر این حوزه متمرکز کرده است، و کتابهای پرفروشی نیز به چاپ رسانده است، میگوید برای اینکه زندگی بهتری داشته باشید و بتوانید زندگی خود را بهدرستی رهبری کنید، ناگزیرید که یک مهارت اساسی را کسب کنید: ادغام کار در زندگی!
او توصیهای برای افراد موفق دارد: دست از موفقتر شدن بردارید. در واقع در تعریفتان از موفقتر شدن بازنگری کنید. موفقیت بیشتر فقط به معنی پول بیشتر نیست. عزتنفس همیشه بر مدار حساب بانکی پر و پیمانتر و اعتبارات مالی نمیگردد. باکیفیتتر کردن روابط اجتماعی، مفیدتر بودن برای جامعه، مشارکت در موضوعاتی فراتر از منافع شخصی، تمرکز بر بهبود جسم، روح و روان، عاطفه و… همهی اینها میتواند ابعاد دیگری از موفقیت باشد.
فریدمن موفقیت را به شکل یک چارچوب تعریف میکند، چارچوبی که رفتار هر فرد را در محیط کار حرفهای، در خانه، در اجتماع و در درون خویشتنِ خویش ارزیابی میکند. او معتقد است اینکه هر کس گمان کند، برای پیشرفت و کسب بهترین نتیجه در هر یک از این فضاها، باید عملکرد خود را فضاهای دیگر قربانی کند، اشتباه است. این چهار وجه مثل اجزای یک کوارتت عمل میکنند، هر یک ضعیف باشد، کل کوارتت یک اجرای ضعیف است، و از طرفی هیچ یک از ابعاد بهتنهایی نمیتواند بار یک کوارتت را به دوش بکشد، حتی اگر در عالیترین شکل ممکن اجرا شود.
فریدمن بر هماهنگی تأکید دارد، و میگوید برای عملی کردن هماهنگی میان این چهار وجه باید این اصول را در نظر داشت:
یک: خودتان باشید؛ یعنی بر ارزشهای اصیل خود آگاه باشید و سعی کنید در اطراف آن ارزشها حرکت کنید.
دو: یکپارچه و تمام عیار رفتار کنید؛ یعنی صداقت داشته باشید.
سه: مبتکر باشید؛ یعنی همیشه و همه جا خلاقیت را چاشنی کار کنید.
چنین رویکردی به استفادهی دقیقتر از زمان، روابط قویتر با افرادی که بیشترین اهمیت را دارند، کمترین حواسپرتی و تلاش متمرکزتر منجر میشود. هیچ کس نیست که بتواند یکباره همهی ابعاد زندگی را در حالت تعادل نگه دارد، اما تحقیقات نشان میدهند که تلاش برای ایجاد تعادل در طول مدت، بهتدریج حس آرامش و هماهنگی بیشتر را به ارمغان میآورد.
نظرات کاربران