جغرافیایت را بشناس
هرمز همتیان، متولد ۱۳۶۳ است. او گالری «زیرزمین دستان» را در سال ۱۳۹۱ برای نمایش هنر تجربی تأسیس کرد و پس از مدتی گالری «دستان ۲+» را نیز برای نمایش آثار هنرمندان باسابقه راهاندازی کرد. این دو گالری در خیابان فرشتهی تهران قرار دارند. همتیان مؤسس آرتفر «تیرآرت» نیز هست که سال گذشته با نمایش ۱۹ گالری ایرانی برگزار شد. این سه، طیف کاملی از رشتههای هنری مدرن و معاصر را در بر میگیرند و یکی از اهداف پیشرویی که دنبال میکنند، توسعهی سرمایهگذاریهای مؤثرتر در بستر اقتصاد هنر است. گروه گالریهای دستان علاوه بر برنامههای نمایشگاهی گستردهی داخلی، پیوسته در رویدادهای معتبر بینالمللی ازجمله فریز نیویورک، آرت بازل هنگکنگ، آرتفر فیَک پاریس و آرتفر استانبول حضور دارد. با هرمز همتیان از ماهیت چنین کسبوکاری و نیز کار و زندگی گفتوگویی کوتاه انجام دادیم، که در ادامه میخوانید.
شما خودتان و شغلتان را چهطور معرفی میکنید؟
من هرمز همتیان هستم. مدیر و مؤسس گالری دستان و همچنین تیرآرت. شغل من در گالری دستان بیشتر انجام کارهای اجراییست، یعنی انجام هماهنگیهایی که برای یک گالری لازم است تا بتواند به هنرمندانی که با آنها کار میکند و همچنین به مخاطبی که با او مواجه است، خدمات ارائه کند.
از این صحبت کنیم که از کجا شروع کردید؟
گالری دستان تقریباً به طور اتفاقی شروع شد، یعنی در ابتدا فضایی بود که من در آن کار مهندسی انجام میدادم. منتها مساحت دفتر بزرگتر از احتیاج من بود و بنابراین فکر میکردم شاید بتوانیم از فضای اضافی اینجا برای انجام یک سری تجربههای فرهنگی و پروژههای تجربی استفاده کنیم، منظورم کارهایی است که آن زمان شاید در گالریهای حرفهای نمیشد نشان داد. اوایل با کسانی که میشناختمشان و یا دوستانم شروع کردیم، اما بعد از مدت کوتاهی که چند تجربه را به انجام رساندیم فکر کردم که شاید واقعاً بهتر باشد که این مسیر را جدی بگیرم، برای اینکه فکر کردم در آن صورت در نهایت زندگی خوشحالتری خواهم داشت.
تعادل این زندگی خوشحال رو چطور حفظ میکنید، منظور تعادل میان کار حرفهای و زندگی شخصی است، چون شما آدم فعال و پرکاری هستید.
واقعیتش این است که قسمتی که الان تبدیل شده به کار اصلی من، همان قسمتی است که قرار بود بیشتر زندگی شخصیام را شکل بدهد. کارِ اصلی الانم قرار بود چیزی باشد که صرفاً ازش لذت میبرم ولی الان کارم شده همان. بنابراین زیاد نیازی نیست که بین کار و زندگی تعادلی برقرار کنم چون هر دو برای من یک چیز است.
یعنی لازم نیست سعی کنید انرژیتان را میان کار و زندگی تقسیم کنید؟
چرا، و در مورد اینکه چطور انرژیام را بین کار و زندگی تقسیم کنم؛ سعیام را میکنم که تا حد امکان تفکیک کنم، اما راستش متأسفانه به حد کافی در این کار موفق نیستم. سعی میکنم برای افرادی که در زندگیام اهمیت زیادی دارند دستکم آن حداقل زمانی را که باید، اختصاص بدهم ولی خارج از این، مرزبندی زندگی شخصی به آن معنی برای من وجود ندارد.
این تقسیم انرژی و زمان در کار چهطور اتفاق میافتد؟ منظورم این است که در فضای کار چهطور مدیریتش میکنید؟
اینجا دو تا مسئله داریم: اول مدیریت زمان است که واقعیتش همیشه امکانپذیر نیست، چون اغلب در روز اتفاقات غیرقابل پیشبینی رخ میدهد؛ دوم مدیریت انرژی است در طول روز یک کاری، چون خیلی از کارها گاهی در «بد موقعی» از روز پیش میآیند، مثلاً جلسهای میگذاری و چنان پیش میرود که در ادامه ذهن را کاملاً به خودش مشغول میکند، خب در این شرایط جلسات بعدی تا حد زیادی بیمعنی میشوند. بنابراین زمانی که فکر میکنم و احتمال میدهم که یک اتفاق یا جلسه ممکن است انرژی زیادی از من بگیرد و یا طوری فکرم را مشغول کند که اثر تا حدودی منفی بگذارد بر روی کارهایی که در ادامه دارم، سعی میکنم آن اتفاق را در جایی از روز قرار بدهم که این اثرات به حداقل برسد، این مهمترین و مؤثرترین کاریست که میتوانم انجام بدهم.
اخیراً شبکهسازی را زیاد میشنویم. آدمها خیلی مشتاقش هستند. نظرتان دربارهی شبکهسازی چیست؟ چقدر به این امکان در فضای کسبوکار اهمیت میدهید؟
در واقع یکی از دلایلی ما تیرآرت را شروع کردیم، دقیقاً همین شبکهسازی است، تیرآرت جاییست که میتواند یک نقش محوری بازی کند در اتصال گالریها به مخاطب و همچنین هنرمندان به گالریها، در اصل جاییست که میشود شبکهسازی کرد و روابط را خیلی خیلی پیشرفت داد. برای همین فکر میکنم که موضوع شبکهسازی واقعاً آنقدر برای ما اهمیت داشته است که ما ناگزیر شدیم که اساساً یک سازمان جدید برایش به وجود بیاوریم.
فکر میکنید چه چالشهایی ممکن است در این فرآیند تجربه شود؟
یکی از مهمترین چالشهایی که در این زمینه تجربه میشود، این است که آدم بتواند در واقع جغرافیای صنعتش را بشناسد، منظورم جغرافیای شغلی است، حالا هر چیزی که هست. با کسب چنین شناختی آن وقت آدم میفهمد که درواقع یک شبکهی نورولاجیکال یا حسی به چه شکل به همدیگر متصل است و بنابراین میفهمد که در کجای این شبکه باید قرار بگیرد.
فکر میکنم شبکهسازی در صنعت و یا در هر کار دیگری که آدم بخواهد انجام دهد، مسئلهی مهمی است. شبکهسازی کاریست که تعدادی میتوانند آن را بهخوبی انجام بدهند و تعدادی هم شاید خوب نباشند در این کار و بنابراین باید حتماً بر روی کسب این مهارت مقداری زمان و تلاش و انرژی سرمایهگذاری کنند. من فکر میکنم جاهایی مثل کارمان میتوانند نقش خیلی مثبتی در این زمینه، در دنیای غیرمجازی داشته باشند. چون دنیای مجازی که طبیعتاً شبکهها و ساختارهای خودش را دارد و اتفاقاً شبکههای اجتماعی خیلی تأثیرگذار هستند. در هر حال نقش شبکهها هر روز مهم و مهمتر خواهد شد.
گفتوگو از: زهرا فرهنگنیا
نظرات کاربران