نوآوری نجات دهنده است – گفتگو با آقای کورنگی
از گرگ و میش؛ یک گفتوگو
کارمان در مجموعهای با نام «گرگومیش» بخشی از تجربهها و دریافتهای تجربهی شیوع کووید-۱۹ را ـ از جنبههای فردی، اجتماعی و اقتصادی ـ از دید تعدادی از حرفهمندانی که همراه کارمان هستند، گرد آورده است. این محتوا به شکل ویدیو در اینستاگرام، بلاگ و لینکدین کارمان منتشر شد. در روند تهیهی این محتواها گفتوگوهایی ترتیب داده شد که نسخهی کامل برخی به صورت اختصاصی در خبرنامه منتشر میشود؛ ازجمله گفتوگوی حاضر.
فریدون کورنگی، بنیانگذار «مپس»، اولین مرکز رشد و شتابدهندهی پشتیبانِ فناوریهای پیشرفته در بخش خصوصی ایران است، و اکنون به عنوان سرمربی در این مجموعه فعالیت میکند. ایشان در دانشگاه تمپل در مقطع لیسانس اقتصاد و سپس مدیریت خوانده و از دانشگاه مریلند در رشتهی مهندسی سیستم و مدیریتِ تکنولوژی فارغالتحصیل شده است. بنیانگذاری بیش از ۷ شرکت فناوری موفق و توسعهیافته در آمریکا، دانمارک و آلمان بخشی از تجربیات حرفهای ایشان در طول سالهای طولانی حضور و فعالیت در عرصهی کسبوکار است؛ سالهایی توأم با موفقیت و شکست، فراز و نشیب، سرعت و توقف.
به نظرتان با این وضعیت چگونه باید روبهرو شویم و برای خودمان توضیحش بدهیم؟ شما چه کردهاید؟
فکر میکنم هر وقت که بقای انسان به خطر بیفتد، این خطر از باقی خطرات بسیار متفاوت است. در مواجهه با چنین خطراتی، در مرحلهی اول همهی رفتارها عکسالعملی است و البته که مقادیری خرد هم به کار گرفته میشود. مثلاً عکسالعملها در این شیوع اخیر این است که چون جانمان در خطر است، باید خودمان را به رعایتهایی ملزم کنیم و بر مبنای دانش یا تخصصی که دولت، پزشکان یا سایرین از طریق شبکههای اجتماعی و رسانهها به آگاهی همه میرسانند، عمل کنیم، به این صورت که فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنیم، در خانه بمانیم و… میتوانیم بگوییم همهی این عکسالعملها طبیعیست و هر کس به نوبهی خود سعی میکند با مسئلهی پیشآمده روبهرو شود. این در بخش حفظ بقاست، ولی در حوزهی حفظ کسبوکارها عکسالعملهای فوری، با دید صرفاً اقتصادی، به این معنی که میخواهم زنده بمانم و برای زنده ماندن و نابود نشدن چه کنم، به نظرم مقداری قابل تجدیدنظر است. اگر زنده ماندن در مغایرت با زنده ماندن دیگران باشد، چکار باید بکنم؟
اینجاست که به نظر من باید کمی بیشتر فکر کرد. شکر خدا این روزها چیزی که زیاد است، وقت برای فکر کردن! و این فکر را میشود از اینجا آغاز کرد که در چه بازه زمانی داریم به تصویر زندگیمان نگاه میکنیم. من فکر میکنم اگر افراد مبنا را بر بازههای طولانی بگذارند، مجبورند گذشته را پیش روی خود بگذارند و ابتدا از بازبینی گذشته شروع کنند. اگر مبنا را بر بازهی زمانی کوتاهمدت بگذاریم، خیلی راحت میتوانیم در شرایطی مثل کوویدـ۱۹ تصمیم بگیریم، چون با بررسی دادههای موجود فوراً میتوانیم به نتیجه برسیم. اما تصمیمهای عمیقتر با نگاه به بازههای مثلاً ۳ ساله، مستلزم این است که دادههای قبلی را نیز در محاسبات دخیل کنیم تا به تحلیل درستی برسیم.
برای این نگاه طولانیمدت چه نقطهی شروعی را پیشنهاد میکنید؟
در حال حاضر، کسبوکارهای بهخصوص نوپا باید به این فکر کنند که در طولانیمدت چه میخواهند بکنند. طبیعیست که در ابتدا عکسالعمل نشان دهند، تا بقای خود را حفظ کنند، که این عکسالعمل میتواند شامل این باشد که هزینهها را پایین بیاورند، شیوههای منظم دورکاری را به وجود بیاورند، روابط خود را با مشتریان به گونهای دیگر تعریف کنند، و… ولی صاحبان کسبکارها باید به این نکته توجه کنند که به عنوان یک ارزشآفرین یا بنیانگذار به چه چشماندازی میخواهند برسند. من فکر میکنم اینجاست که به یک تفکر جدید و زیربنایی نیاز داریم، به این معنی که آیا ساختارهای موجود تا کنون بهدرستی جوابگو بودند یا نه. به خاطر اینکه به نظر من کرونا سیلیست که همهی ساختارهای قدیمی را با خودش برده ـ منتها ما هنوز به نقطهی دیدی که این را تشخیص بدهیم نرسیدهایم. ـ اما واقعیت این است که این سیل عجیب تمام بنیادها را تغییر داده است؛ حالا یا از بین برده یا کنده و جابهجا کرده است. بنابراین باید در مواجهه با این وضعیت تصمیمها با تفکر متفاوتی صورت بپذیرند.
منظورتان را از نگاه انتقادی به ساختارهای موجود با مصادیقی توضیح میدهید؟
من نمیخواهم از کسبوکارهای بهخصوصی نام ببرم، اما به نظرم هیچ کدام نمیتوانند به همان شیوهی قبل ادامه بدهند. به خاطر اینکه آن ساختاری که تو بر اساسش پیش آمدی، حالا کاملاً از بین رفته است. ممکن است برای یک سال یا هجده ماه تظاهر کنیم ولی واقعیت این است که اصل ماجرا رفته زیر سؤال؛ مثلاً دیگر نمیتوانیم صرفاً بگوییم «مسئولیت اجتماعی»، دیگر باید گفت عشق اجتماعی، خدمت اجتماعی، دلسوزی اجتماعی، و بار اینها با مسئولیت اجتماعی فرق دارد. مسئولیت اجتماعی تبدیل به گزینهای شده بود که همهی شرکتها و سازمانها یاد گرفته بودند تیک «انجام شد» کنارش بزنند و ازش بگذرند و خیالشان راحت باشد که کاری کردند که برای جامعه خوب است، برای شرکتشان خوب است و تبلیغات مثبت هم برایشان آورده است و تمام. ولی آن دوران گذشت. چون الان متوجه چرخهی تأثیرگذاری هستیم. کسبوکارها باید تأثیرگذاری اجتماعیشان را نشان دهند.
در این شرایط ما مجبوریم ساختارهای موجود را نگاه کنیم. مثال دیگری بزنم: من در کسبوکار باید برگردم و این را بررسی کنم که آیا من در مسیرم به محیطزیستم، به همسایگانم، به کشورم، منطقهام، قارهام، کرهام و در واقع به تمام ذینفعانم ـ نهفقط سهامداران و کارمندان و همکارانم ـ. نگاهی داشتهام یا خیر. اگر دادههای قبلی را مورد بازبینی قرار ندهیم به وادی اشتباهی خواهیم رفت. سختی کار اینجاست که چهطور به یک تفکر متفاوت تغییر جهت بدهیم. به نظرم یکی از مصادیقش این میتواند باشد که بیاییم و به در خدمت بودن، با عشق و دلسوزی کار کردن فکر کنیم. ما دیگر نمیتوانیم راهکارهایی پیشنهاد کنیم که مبنای اصلیشان مصرف و سیستم سرمایهداری تقریباً ورشکستهی فعلی باشد. دیگر نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن تأثیرات اعمالمان در ابعاد بسیار وسیع و پیچیده، برنامههایی برای خودمان بچینیم. اینها به نظر من دیگر جواب نمیدهد. مجبوریم و ناچاریم که بیاییم و روی مدلهای جدید فکر کنیم و پیادهشان کنیم. من دیگر نمیتوانم با معادلهی سود و زیان سه ماه به سه کسبوکارم را بسنجم بلکه باید ببینم آیا در فضای عملم، به محیطزیست، به آب و خاک و به هوا خیانتی کردهام یا نه؟ کسبوکارها باید اعلام کنند که چقدر از مصرف بنزین کم کردهاند، چقدر از صدمه به آب و به خاک کم کردهاند، باید اعلام کنند که اگر خدماتی در شهر تهران ارائه میشود، در مناطق محروم همین شهر چه خدماتی اضافه میشود. در نظر گرفتن این گستردگی، تمام معادلات ما را عوض میکند، و به نظر باید این تغییر معادله در رفتار ما اتفاق بیفتد.
آیا واقعاً از دل این وضعیت میتواند چنین اثرات بزرگ و عمیقی در سطح کلان به صورت یکپارچه به دست آید؟ آیا زمینهای میبینید؟
من کلاننگر نیستم، یعنی معتقد نیستم که تغییر باید در سطح جهانی یا ملی رخ بدهد، اتفاقاً تغییر باید در سطح شخص اتفاق بیفتد. چون با سلب مسئولیت از شخص، و انداختنش به گردن سازمان و انداختنش به گردن جامعه و بعد به گردن حکومت و دولت اتفاق خاصی رقم نمیخورد. این مسئولیت شخصی من است که بدانم از این پس چه طور میخواهم قدم بردارم. من باید فکر کنم و مسئولیتم را بشناسم و بپذیرم، و اما این وظیفهی همه است که به نقطهای برسند که بپذیرند. من باید متوجه باشم که دارم چه آیندهای میسازم! آیا آیندهای را میسازم که در آن فرزندانم و نوههای من ده سال بعد در معرض یک ویروس خیلی خطرناکتر از کرونا باشند و نتوانند از خودشان دفاع کنند؟ یا آیندهای را میسازم که در آن به اختصاص منابع و احساس مسئولیت نسبت مشارکت در ساختن یک بخش سلامت قوی، فکر میکنم. و باید واقعاً فکر کنم، نه اینکه شعار اجتماعی سر بدهم. ما به عنوان شهروند باید بپرسیم که اگر بهاصطلاح مال ساخته میشود، در کنارش چند تختخواب به بیمارستانهای کشور افزوده میشود؟ اگر برج پنجاه طبقه ساخته میشود چه فکری برای تأمین مدارس، بیمارستان و فضای سبز شده است؟ من که دارم ارزشآفرینی میکنم باید این مسئولیت را شخصاً به عهده بگیرم و این آگاهی را به وجود بیاورم و راهکار به وجود بیاورم. ما دائماً مجبوریم راهکار خلق کنیم، و راهکار ما و نوآوری ما باید در مسیر خدمت و دلسوزی باشد. مجبوریم به همه فکر کنیم. چون میبینیم مسیرهایی که قبلاً در ایران طی شدهاند، متأسفانه مسیرهایی بودهاند که خیلی بد کپی شدهاند و الان در جای خوبی نیستیم. در اینجا باید موضوعی را هم دربارهی کپی خلاصهوار بگویم، چیزی که همه یادشان رفته است این است که کپی آدم را تنبل میکند! کپیکار با خودش میگوید، دیگری درست کرده دیگر، من برای چی نوآوری کنم؟ درنتیجه با کپیکاری نیازهای مبرم را یا تغییر دادهایم یا از بین بردهایم. وقتی هم که نیازهای مبرم از بین برده شود اساساً نوآوری دیگر معنایی ندارد و موتورش خاموش میشود.
به واژهای مهمی اشاره کردید؛ نوآوری. خب به نظر میرسد در این سالها همه خیلی تلاش میکنند که در مسیر نوآوری باشند، یا این طور نیست؟
از قضا موضوعی که در وطن ما چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، نوآوری است. به نظر من در چنین شرایطی نوآوری نجاتدهنده است. اما نوآوری به چه معنا؟ نوآوری را میخواهیم چه کار کنیم؟ آیا نوآوری میخواهد همچنان در خدمت بنیادها و ستادها و شرکتهای خصولتی و سرمایهی متشکلی که همواره در ایران بوده، باشد؟ یا اینکه همتش را دارد که به معنی واقعی فضای کسبوکارها را دگرگون کند و در صحنهی جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد؟ اینجاست که فکر میکنم بزنگاهی است که کل جامعه باید به سمت پشتیبانی از جوانان خلاق برود که بتوانند راهکار ارائه کنند و راهکارهای دگرگونکننده ارائه کنند. و این اعتمادبهنفس و شجاعت را داشته باشیم که حتی اگر اشتباه کردند و در قدم اول و قدم دو و سی ماه اول نشد، همچنان ادامه بدهیم، تا در نهایت کمک کنیم به آن چیزی که باید در این خاک و بوم ریشه بزند. در این صورت میتوانیم ادعا کنیم که برای آیندگان جوابی از دل این روزها داریم، جوابی برای اینکه چگونه کسبوکارهای آینده ـ در ده تا پنجاه سال آینده ـ میتوانند متولد شوند و موفق باشند. وگرنه برای کوتاهمدت همه، همهی راهکارها را دارند و کار سختی هم نیست.
اشاره کردید به پذیرفتن مسئولیت شخصی، به نظر میرسد مواردی را تجربه کردهاید، آیا میشود از آنها صحبت کنید؟
بهشخصه در «مپس» و همهی شرکتهای تحت پوشش مپس مبنای بخشی از تصمیمات ما بر گذر از بحران کرونا و زنده ماندن است، که این را همهی کسبوکارها انجام میدهند. اما در ادامه، چنانچه به نقطهی ادامهی بقا برسیم، به این نکته توجه داریم که آیا میخواهیم بر اساس مدل قبلی ادامه بدهیم؟ یعنی آیا قرار است نوعی marketing driven یا finance driven company باشیم که معادلات پیشبرندهمان را دیگری تعریف کرده است؟ دیگریای که الان شدیداً زمینگیر شده است… بنابر این اصل، تغییراتی را خواهیم داشت.
آیا در طول زندگی وضعیتی مشابه به این وضعیت را تجربه کردهاید؟
در این ابعاد… نه، به یاد ندارم. ولی من کسبوکارهایی داشتم که درگیر چرخههای بحرانهای اقتصادی شدند و چندتاییشان از آن طوفانها گذر کردند، چندتاییشان هم گذر نکردند. ولی هیچ یک از آن بحرانها به این ابعاد و به این پیچیدگی نبود. یعنی بدترین حالت آن بحرانها که حتی شاید به دلیل مسائل و فشارهای کاری خطر جانی برای خودت متصور بودی، به پای این خطر و تهدید که همهی خانوادهات، از نظر جانی در معرض خطر هستند، نمیرسیدند. بنابراین ابعاد این بحران بسیار متفاوت است و نمیشود این مسئله و تبعاتش را نادیده گرفت. مجبوریم دربارهشان فکر کنیم، مجبوریم همهی جوانب را دربارهشان در نظر بگیریم به هرحال این وضعیت دیگر جنگ اگزیستانسیال سازمان و شرکت و کسبوکار نیست، بلکه جنگ اگزیستانسیال جان و زندگی انسانهاست، پس بنابراین من تجربهی مشابهی نداشتهام. ولی تجربهی مواجهه با نوسانات به طور کلی به من میگوید که در عین اینکه باید با ناامیدی روبهرو شد، اما امید باید داشت. آدم باید دائماً نوید امید را به خودش بدهد.
فکر میکنید تجربهی این دوران اثر عمیقی بر وجودتان گذاشته است؟ شده با خودتان بگویید، من دیگر آن آدم سابق نخواهم بود؟
من مطمئنم همه به چنین نتایجی خواهند رسید. حالا عدهای وقتی نتایج را مشاهده میکنند، بهش آگاهند، عدهای نیستند و نمیتوانند به خودشان این دریافت را اعلام کنند. من کسانی را میشناختم که سنشان بیشتر از من بود و دوران رکود اقتصادی بزرگ ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۵ را در آمریکا تجربه کرده بودند. در همگی میتوانستی ردّ تأثیرات عجیب و غریبی را ببینی؛ به خاطر اینکه کمبودهای خیلی عجیبی را لمس کرده بودند، گرسنگی کشیده بودند، بیکاری طولانیمدت کشیده بودند، در صفهای طولانی مانده بودند تا یک وعده غذا بگیرند و… در نتیجه مکانیزم درونیشان تغییر کرده بود. گویی همیشه به یاد داشتند که چه اتفاقی افتاد. من فکر میکنم ما هم نمیتوانیم خودمان را از تبعات این بحران برکنار بدانیم. در جامعهی ایران ممکن است میزان بیکاری تا دو برابر بیشتر شود و ما همه این را لمس خواهیم کرد. پس از پایان این وضعیت، عدهای ممکن است ترس و وحشتش را با خود همواره به یاد داشته باشند، عدهای هم تأثیرات دیگر را. این بستگی به شخصیت هر فرد دارد.
فکر میکنید این اتفاق برای شما شخصاً چگونه رخ خواهد داد؟
فکر میکنم دوران سختیست و هنوز تمام نشده که من راجع بهش فکر کنم. ولی فکر میکنم به تحمل خیلی زیاد و اصل اینکه به کسی و چیزی صدمه نزنیم. به نظرم اولین اصلی که ما باید در ذات خودمان داشته باشیم این است که به کس دیگری، به چیز دیگری و به دنیای پیرامونمان صدمه و زیان نزنیم. این روزها این مهم است، برای اینکه «رعایت نکردن» ما را امروز به اینجا رسانده است. یکی از مثالهایش میتواند این باشد که چرا این شیوع در تهران خانمانسوزتر از بقیهی جاها بوده؟ ظاهراً کسی مایل نیست دربارهاش صحبت کند، به خاطر اینکه فکر میکنند نکند تبعات سیاسی داشته باشد؟ در صورتی که اصلاً بحث تبعات سیاسی مطرح نیست. شما ببینید چقدر کارخانجات آلودهکننده که جزو آلودهکنندهترینها هم هستند، در حواشی تهران فعالند… آلایندگی اینها باعث آلودگی هوای تهران شده که باعث ضعف ریوی تعداد زیادی از شهروندان شده و تحقیقات نشان میدهند کسانی که ضعف ریوی دارند، اگر به کرونا مبتلا شوند خیلی زودتر فوت میشوند. حالا از این پس شما به عنوان یک کسبوکار آیا اجازه میدهید کسبوکارتان هوای تهران را آلوده بکند؟ اگر مهم نیست، که خب شایستگی بلایی که کرونا به سرمان آورد را داریم. اما اگر برای ما مهم باشد، نه انجام میدهیم و نه اجازه میدهیم انجام بدهند. بنابراین منِ شهروند مجبورم تا حد امکان به فعالیت کارخانهی آلاینده اعتراض کنم، شده بروم جلوی کارخانه بایستم اعتراض کنم و شده روز و شب بروم در شورای شهر تهران این مسئله را پیگیری کنم… و دولت مجبور است جوابگوی کارگران این کارخانه در صورت تعطیلی باشد و فکری به حال قضایا کند. مسئولیت اجتماعی یعنی این. ما نمیتوانیم از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنیم؛ و باید آگاه باشیم که کروناهای دیگری در راه هستند.
دربارهی بازبینیها در زندگی حرفهای و اجتماعی مفصل گفتید، مشتاقم بدانم این بازبینی در ابعاد دیگر زندگیتان چگونه صورت پذیرفته؟
این که من مشخصاً روی بازبینیها در زندگی شخصی و کاریام تمرکز کردهام، برای این است که آینده را نمیتوانم پیشبینی کنم. این شرایط این فرصت را به من داده است که راه و چاه مسیری را که طی کردهام، شناسایی کنم. غیر از آن سعی کردهام کمی روی خودم کار کنم و بپذیرم که باید برای لحظه ارزش بسیار بیشتری قائل شد؛ لحظهی دست یک دوست را فشردن، لحظهی بوسیدن یک عزیز، لحظهی یک نفر را در آغوش کشیدن، لحظهی قدم زدن و صحبت کردن با یک دوست. خیلی شاعرانهست ولی حقیقت مسئله این است که اگر برگردیم و نگاه بکنیم، متوجه میشویم که اگر قدر چنین لحظاتی را دانسته بودیم، رفتارمان طور دیگری بود.
اگر فرض کنید این اپیدمی، تا یک سال آینده ادامه خواهد داشت، تصورتان از خودتان و کسبوکارتان در یک سال بعد چیست؟ چه تصویری از آن نقطه و مختصاتش دارید؟
فرضم این است که بیشتر از یک سال با این قضیه درگیر خواهیم بود ـ البته نه به این معنی که ما برایش درمانی نخواهیم یافت، اما کرونا یک عامل مخرب طبیعیست که فعلاً با ما خواهد بود ـ بنابراین با این فرض برنامههای خودم را تنظیم میکنم. اثر فعلی این مسئله تا به اینجا که خیلی خیلی سهمگین بوده است؛ مثل سونامی آمد و همهچیز را با خودش برد و یا نابود کرد. تازه بعدش ما باید گل و لای بروبیم، ببینیم چیزی از زیربناها مانده که بتوانیم بر اساسش ادامه بدهیم یا خیر، که این فکر میکنم بیشتر از دوازده ماه یا هجده ماه طول خواهد کشید. روی این مسئله که در آینده خواهیم داشت، باید فکر کنیم. اینکه زندگی سختتر میشود یا آسانتر… نمیدانم، ولی مطمئنم که باید در معادلات ارزشیمان بازنگری کنیم.
مثالهای خیلی ساده و ملموسی میتوانم بیان کنم؛ شما دیگر نمیتوانید خیلی ساده بگویید که من میخواهم جهانگرد باشم. بلکه باید حساب کنید که الان با جهانگرد شدن من و سفر دائم با هواپیما که با سوخت فسیلی پرواز میکند، چه تغییراتی در لایهی اوزون اتفاق خواهد افتاد؟ به گمان نوعی وجدان جهانی در حال شکلگیری است. این وجدان جهانی اجازه نخواهد داد که ما همان معادلات قبلی را داشته باشیم. اجازه نمیدهد ما در هر کلان شهرمان پنجاه تا هتل پنج ستاره داشته باشیم. اجازه نمی دهد اینقدری که داریم مصرف میکنیم، مصرف کنیم، چون لازم نداریم. اینها را نمیتوانیم نادیده بگیریم، برای اینکه به ما یادآوری میکند داری برای چی کار میکنی و برای چی در پی ایجاد ثروت هستی؟ برای خودت، خانوادهات، فرزندانت و آیندهی آنها؟ اما در چه آیندهای؟ آیندهای که هوایش آنقدر آلوده باشد که بچههایت تا بیست و پنج سالگی دچار بیماریهای ریوی شوند، آبها به قدری آلوده باشد که نتوانند ازش بنوشند و خاکی که غذایشان در آن تولید میشود، سمی باشد؟ مجبوریم در کسبوکار و رفتارمان این ابعاد را ببینیم.
با این اوصاف آیا به آینده خوشبین هستید یا دورنمای چندان روشنی نمیبینید؟
ما یک مزیت داریم و آن مزیت این است که کشور کهنسالی هستیم که هفت هزار سال دوام آوردهایم. باید بپرسیم چرا دوام آوردهایم. من فکر میکنم این سؤال خوبیست، و میتوانیم گاهی در ازای پرداختن به افتخارات گذشته ـ که البته اشکالی هم ندارد ـ کمی هم به جواب این سؤال بپردازیم. چون احتمالاً در مسیر این پاسخ سوسوی نوری را پیدا میکنیم که در این تاریکی راهگشاست. البته واقعاً راجع بهش دادهی زیادی نداریم که بتوانیم تحلیل بکنیم، ولی متوجه خواهیم شد که نوآوری و نسل جوان ایران همیشه آن نوری بوده که مسیر را روشن کرده. فکر میکنم در حال حاضر باید به جوانها برگردیم و به آنها متوسل شویم و بخواهیم راهکار بدهند، چون نسل جوان ایران امید آیندهی ایران است.
در آخر، کارمان این افتخار را داشته که در برخی برنامهها و رویدادها میزبان شما باشد، مایلید کمی دربارهی تجربهتان از کارمان بفرمایید؟
کاری که خانم شکرریز شروع کردهاند از چند نظر استثنائیست. در اولین نگاه یک بخش خیلی سادهاش به چشم میآید که یک بازسازی خیلی زیبا انجام دادهاند و فضایی به وجود آوردهاند که خیلی خیلی دلنشین، جذاب و متناسب با کارهاییست که در آن صورت میپذیرد. اما بخش مهمتر کار ایشان این است که کارمان خودش را جایی برای گفتوگو و گفتمان معرفی کرده است. گفتوگو یعنی تبادل نظر، ولی گفتمان یعنی میتوانیم با نظرات متفاوت در مقابل هم باشیم اما یک جامعه باشیم. اینجاست که ارزش این اجتماع و جامعه بروز میکند. ما باید بتونیم گفتمان داشته باشیم و نه فقط گفتوگو. باید بتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم و آرامش به وجود بیاوریم. در کارمان برای این منظور از ابزارهای مختلفی بهخوبی استفاده شده؛ فضا، زیبایی، پذیرایی. امیدوارم توسعهاش بدهند. ما در ایران هم به فضاهای زیبای بسیار، هم به گفتمان نیاز داریم.
گفتوگو از: زهرا فرهنگنیا
نظرات کاربران
با سلام و تبریک سال نو لطفا تلفن جناب آقای فریدون کوهرنگی را مرحمت نموده و برای بنده ارسال فرمایید.
با تشکر و سپاس فرآوان ناصر عطار
موبایل بنده ۰۹۱۲۲۶۰۰۷۰۳
سلام سال نو مبارک. از توجه شما به بلاگ کارمان سپاسگزاریم. نظر به رعایت حریم خصوصی افراد، انتشار شماره بدون اجازه فرد برای ما مقدور نیست. لطفا از طریق شتابدهنده مپس با ایشان ارتباط بگیرید. سپاس